باران دریچه ای است و فریاد
چه گویمت به صداقت ، به مهر
که تکه های ابر قایقی است برای نجات
و زیرکی نگاه محتاطانه ایست به هر چه هست
از خود هیچ پرسیده ای ؟!
از خود هیچ پرسیده ای؟
و با خود آیا اندیشیده ای ؟
دوستی را هیچ تفسیر کرده ای به یقین؟
و نسیمی را ، هیچ آیا تفکر کرده ای به شک؟
یا روزی ، لحظه ای خود باوریت را شمرده ای به تفنن؟
علیرضا فراجردی ثانی(از کتاب تنها ترین ققنوس)